آهای مردم پر حوصله قدیمی كجایید؟
آهای دانایان درس نخوانده وانشانی كجا رفتید؟
آهای مشتی حسن، کربلایی محمد، حاج عباس و...چرا با ما حرف نمی زنید؟
ما كه نتونستیم از میراث های فرهنگی خوبی كه برای ما گذاشتید استفاده كنیم.حالا قدر
شما را می دونیم ولی چه فایده كه نیستید.
به راستی خیلی جالب است گاهی به خانه هایی در شهر می رویم می بینیم یك
چراغ گردسوز یا سماور آتشی

را كه یادگاری از وانشان دارند در بهترین نقطه و تاقچه خانه به بهترین وجه نگهداری می كنند ولی
از آداب و رسوم و سنن خوب شان در زندگی كمتر بهره می گیرند. چرا؟
اگر خوب توجه كنیم کوتاهی رابه گردن دوره و زمانه می اندازیم و به این صورت خود را
به اصطلاح تقصیركار نمی دانیم ولی این طوری هم نیست. اگر بخواهیم می تونیم خیلی
از آداب و رسوم آنان را حتی در زندگی ماشینی امروز به كار گیریم.
مثلا مهربونی و دوست داشتن همدیگر را.
این كه ديگه به عصر و زمانه كاری نداره، چرا این قدر از هم فاصله گرفتیم؟
چرا برای كوچك ترین حركتی از طرف هم ولایتی مان ،درصدد تلافی هستیم ؟
ما كه این همه می نشینیم و یاد دوران خوشی و مهربونی قدیم می كنیم مگه چه قدر خرج
داره مهربونی كنیم ولو با یك احوال پرسی تلفنی؟
مگه یادمان رفته كه قوم و خویشي در وانشان داریم؟
همه ما عوض شده ایم، می گیم كار داریم نمی رسیم و فلان..مگر نه این كه باید رفت و آمد
هم یكی از اون كارهای ماباشه؟
آخه همون قدیمی ها می گفتندهر چه به هم نزدیك تر باشیم دل ها هم نزدیك تر می شن،
و دوری ها، دوستی ها و مهربونی ها را كمرنگ می كنن.
خیلی از خانواده ها هستند كه بچه هاشون همدیگه رو نمی شناسند! نمی دونند پسر عمو
و یا پسر عمه ای هم دارند و اگر در مراسم ها، پدر و مادرها را دیدند با يكديگر خوش و بش
می كنند سوال می كنند كه اینا كی بودند؟
واقعا كه..جای اون پیرهای قدیمی خالی كه كوچكتر ها را می بوسیدند و از جیبشان نقل و
کشمشی در می آوردند و به بچه ها می دادند.
دریغ از این همه كم لطفی و افسوس از این همه فاصله و دوری... این دوره وزمونه!!!
برگرفته از روزنامه صبح ایران خراسان دوشنبه مورخ 14/02/88
برچسبها: درد دلهای وانشان























